بزن بر طبل بی عاری
که یاران خفته در خوابند و طی شد عمر بیداری
نه در میخانه ها مستی نه بر جا مانده هوشیاری
بزن بر طبل بی عاری
هزاران دشنه جای تیشه در دستان فرهاد است
برو شیرین که در این جا ندارد عشق بازاری
بزن بر طبل بی عاری
خداوندا هزاران وعده می دادی که از ره می رسد یاری
چرا پس برنمی دارد کسی از دوش ما باری